پریاپریا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

... پریاگلی ♫♫♫♫

میرکوب ( میکروب )

بعد از ظهرها آفتاب که غروب می کنه بیرون رفتن تو این فصل کمی قابل تحمل تر می شه ؛ حتی اگه هوا گرم باشه یا شرجی ، ولی خوبیش اینه که دیگه آفتاب اشعه هاشو روی سرمون نمی ریزه . منم دیروز،  عصر که شد پریا رو آوردم تو حیاط تا هم کمی دلش باز شه ، هم خودم به باغچه آب بدم ، غافل از این که پریاگلی ...! موبایل بابامحسن رو با خودش آورده ، یه لحظه متوجه شدم موبایل رو زیر آب گرفته و داره می شوره ، خلاصه کمی باهاش با صدای بلند صحبت کردم و بهش گفتم که بابایی ناراحت می شه و آومدیم داخل  ... . چند لحظه بعد تو آشپزخونه دیدم کشان کشان صندلی رو برد  پای ظرف شویی و شروع به شستن دستاش کرد ؛ ازش پرسیدم : پریایی مامان دستات چی شده ؟ او هم با ...
6 تير 1390

مامان با من خوشحالی ...

چند روزیه پریا خیلی شیطونی می کنه ، البته در حالت عادی هم خیلی پرانرژی و پرتحرک بوده ؛ ولی این چند روز شیطونیاش تقریباً می شه گفت به فضولی تبدیل شدن ؛ جالب اینه که هر بار که بهش می گم از دستت ناراحت شدم چند لحظه بعدش میاد بوسم می کنه می گه مامان با من خوشحالی ... ؟! منم بوسش می کنم و می گم : آره مامان خیلی با تو خوشحالم ! دوباره می پرسه : با من قهر نیستی ؟ ! ... نمی دونم چی باعث می شه این سوالای عجیب و غریب به ذهن کوچولوش برسه . 
4 تير 1390

خدا همیشه بزرگه

تقریباً دو ماه پیش بود دوست بابامحسن با خانومش از شیراز اومده بود _ آقا محسن قبلاً همکار بابا محسن بود _ شب اول قرار بود برن خونه ی عمو بهرام و خاله مونا ، ما هم اونجا دعوت بودیم .خیلی داشت بهون خوش می گذشت خانوما با هم بودن و آقایون با هم بهار دختر خاله مونا که از پریا بزرگ تر بود راحت تو پارک جلوی خونه _ اگه واقعاً بهش بشه بگی پارک _ رفت و آمد می کرد . بعد از شام بابامحسن رفت سرکارو عموبهرام و عمو محسن مشغول صحبت شدن و خانوما هم رفتن تو آشپزخونه تا ظرفای شام رو بشورن ، بهار هم با همسن و سالاش همچنان تو آمد و شد بود تو این میون به تنها کسی که خوش نمیگذشت پریاگلی بود که خسته و کسل تو آشپزخونه دراز کشیده بود ؛ تقریباً دو ماه پیش بود دوست ...
2 تير 1390

پریا گلی به کلاس زبان می ره .... !

امروز سومین جلسه ی آموزش زبان انگلیسی پریا گلی بود . یکمی سخت هست ولی فکر می کنم پریا از پسش بر بیاد ، باید بهش اعتماد کنم و فرصت بیشتری بهش بدم ، حتی اگه چند کلمه ی کوچیک هم یاد بگیره ؛ خوب می ارزه! بدیش اینه که پریا از همه ی بچه ها حداقل دو سال کوچیکتره و بچه های دیگه یه چیزایی رو بلدن که پریا بلد نیست ؛. امروز سومین جلسه ی آموزش زبان انگلیسی پریا گلی بود . یکمی سخت هست ولی فکر می کنم پریا از پسش بر بیاد ، باید بهش اعتماد کنم و فرصت بیشتری بهش بدم ، حتی اگه چند کلمه ی کوچیک هم یاد بگیره ؛ خوب می ارزه! بدیش اینه که پریا از همه ی بچه ها حداقل دو سال کوچیکتره و بچه های دیگه یه چیزایی رو بلدن که پریا بلد ...
31 خرداد 1390

عید علی ...

سلام روز پدر بر همه ی پدران مبارک   با عرض شرمندگی به خاطر تاُخیر انشاالله که زیر سایه ی مرتضی علی (ع) همیشه سایه ی سر فرزندانتون باشید ؛ و اون حضرت رو الگوی خودتون در تمام شئون زندگی قرار بدید چه در داخل خونه ( با همسر و قرزند-ان ) و چه در خارج از خونه ( با مردم دور و نزدیک ). شعر زیبایی رو انتخاب کردم که هم خوش آهنگ بود و هم ساده ؛ شعری که خودم همیشه خیلی ازش خوشم میومد و هر از گاه می رفتم سراغشو با صدای بلند زمزمه می کردم . امیدوارم شما هم خوشتون بیاد .   نیمه های شب و سرمای شدید گوش شب ، ناله ای از دور شنید دل به درد آمده ای ، می نالید دست بر پشت و کمر می مالید گاهی از درد، به خود می پیچید گاه از پ...
28 خرداد 1390