پریاپریا، تا این لحظه: 15 سال و 21 روز سن داره

... پریاگلی ♫♫♫♫

بهونه های فوق شگفت انگیز . . . !

1390/5/4 0:06
1,689 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز من و پریا با هم یه مشکل کوچیک پیدا کرده بودیم که اگه تعریف کنم خنده تون می گیره :

 شكلك هاي كلفاز >>www.kalfaz.blogfa.com<<

ماجرا از این قرار بود  بعد از ظهر خیلی خسته شده بودم _به خاطر این که : هم کارای

 امروزم زیاد بود ، هم  کلی با پریا سروکله زده بودم و هم  روزه گرفته بودم دیگه نای شكلك هاي كلفاز >>www.kalfaz.blogfa.com<<هیچ کاری رو  نداشتم _داشتم وبلاگای آپدیت شده رو  یکی یکی . . .  . . .

امروز من و پریا با هم یه مشکل کوچیک پیدا کرده بودیم که اگه تعریف کنم خنده تون می گیره :

 شكلك هاي كلفاز >>www.kalfaz.blogfa.com<<

ماجرا از این قرار بود  بعد از ظهر خیلی خسته شده بودم _به خاطر این که : هم کارای

 امروزم زیاد بود ، هم  کلی با پریا سروکله زده بودم و هم  روزه گرفته بودم دیگه نای شكلك هاي كلفاز >>www.kalfaz.blogfa.com<<هیچ کاری رو  نداشتم _داشتم وبلاگای آپدیت شده رو  یکی یکی

می خوندم ، تا رسیدم به وبلگ حنانه کوچولو که یه دفعه سرو کله پریا پیدا شد و همین

که حنانه رو دید گفت منم حنانه می خوام و پاشو کرد تو یه لنگه کفش که من ،حنانه 

می خوام من، حنانه می خوام .

با خودم گفتم پناه بر خدا Cute smiley 066 من کجا برم برات حنانه  بیارم . خندم گرفته بود

یکمی که بهونه گرفت یهو گفت : مامانی یادم رفته بود..... منم حنانه مممم

 

( حنانه کوچولویی که دخترم بهونه ش رو می گرفت فکر کنم معرف حضورتون باشه خدا برا پدر و مادرش حفظش کنه و مادر و پدرش رو برای اون نگه داره .)

خلاصه مسئله ی حنانه تموم شد دوباره یهو اومد و گفت : مامانی فاطمه کجاست ؟ 

همین که گفت فاطمه ، گرفتم که منظورش با کیه ؛ گفتم فاطمه کیه ؟

 

گفت فاطمه ،فاطمه رو بیار برا من ،همو که رفته بود بالای کمدش .

منم یه نفس راحت کشیدم و با خودم  گفتیم این چاره داره .

وبلاگ فاطمه رو که آوردم پرسید : فاطمه چرا رفته بالا ؟

گفتم :  رفته اسباب بازیهاش رو بیاره .

پرسید : پس من چی ؟ فاطمه بیاد بره اسباب بازی های منو هم بیاره ؟

با خودم گفتم امروز روز ما نیست از قدیم و ندیم گفتن تا سه نشه بازی نشه می ترسم

 این بهونه سومیه مثل اون دو تا قبلی نباشه و مجبور بشم برا آوردن .... تا ونیز هم برم

 ، پاشم برم دور و ور کارام که خـــــــــــــــــــــــر ما از کره ی دم نداشت .....   .

 

( اینم خرمون که گمش کرده بودم)    

 

 البته امروز کارای شگفت انگیز دیگه هم از این پرنسس کوچیک سر زد مثلاً :

  • کتابی که من خیلی دوستش دارم و کم کم دارم شعراش رو یادش می دم حفظ

کنه رو با یه لیوان آب ( اینو میگن صرفه جویی ) شست و میرکوب زدایی کرد .

 

  • با موزیک ایی که موقع باز شدن وبلاگ اجرا می شدن سینه می زد و موقعی که

 تلویزیون داشت قرآن پخش می کرد باهاش داشت می زد و می رقصید .

      Dance شکلک های شباهنگ   Dance شکلک های شباهنگDance شکلک های شباهنگ  Dance شکلک های شباهنگ

  • البته آخر شب دسته گل به آب  داد و رو فرش جیش کرد ( البته به قول خودش

 نصفه بود ) بعدش هم که  بردمش دست شویی و شستمش به شوخی بهش گفتم

 دستت درد نکنه او هم با کمال پر رویی به من گفت : مامانی به کی گفتی دست گلت

درد نکنه ، با من بودی ....  .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان کوچولو
4 مرداد 90 7:42
ای بابا هر موقع این شیطون و خواست بیا ببرش منم خسته دشم از دستش :دی پریا شما هم یه چیزهای میخوای ها .....فاطمه و حنانه ...بزرگ شی چیکار میکنی خالهدیروز حنانه هم با چوب رگال داشت میزد به تلویزیون که باباش از دستش گرفت و گفت با همین میام شوهرت و میزنم اونم برگشت گفت باشه محکم بزنش
مامانی حنانه
4 مرداد 90 14:08
ممنون خاله
111
4 مرداد 90 15:27
با کلیک بر روی لینک زیر بدون پرداخت هیچگونه هزینه و به آسانی از طریق تلفن همراه درآمد کسب کنید http://ads.inpersia.com/users/ref/28804
نازنین نرگس نفس مامان
4 مرداد 90 17:42
این شگفت انگیزترین بهانه هایی بود که من تا حالا شنیدم دخمل ناز کارون


از طرف من نازنین نرگس رو ببووووووووووووووووس
مامان ماهان
4 مرداد 90 21:57
واییییییییی چه جیگری هستی عزیزم بوسسسسسسسسس
مامان ماهان
4 مرداد 90 21:57
دوست خوبم ممنونم که دلداریم دادی
نيلووو
5 مرداد 90 1:40
سلام عزيزم مرسي که به وب سام سرزديد خوشحالمون کرديد ... هزار ماشالا دختر ملوسي داريد خدا واستون حفظش کنه با اجازتون سام پريا جونو لينک کرد
مامان تربچه
5 مرداد 90 9:12
وااااااای کلییییییییی خندیدم
سونیا
5 مرداد 90 17:44
سلام مامان پریا گلی....مرسی که به وب لاگم سر زدی....منم لینکت کردم....التماس دعا...بووووووووووس واسه خودت و پریا کوچولو