تعقیب و گریز !
دیشب دقیقاً همین موقع ها بود که یه کار کوچیک برام پیش اومد زودی رفتم تو
حیاط خلوت و برگشتم و هر چند که رفت و برگشتم زیاد طول نکشیده بود ولی
یادم رفته بود که درو پشت سرم ببندم به خاطر همین یه کوروکودیل ( مارمولک
خیلی بزرگ ) اومد داخل آشپزخونه _ که اگه خودم بودم متوجه ی ورود این مهمان
ناخونده نمی شدم ولی با جیغ و فریادای پریا متوجه شدم _ و همه ی زندگی و
آشپزخونه ی منو بهم ریخت تا بالاخره بعد از یه سری تعقیب و گریزای طولانی و
استفاده از طیف وسیعی از حشره کش ها و یه چسب موش بی غیرت ، دستگیر
و به جوخه ی اعدام سپرده شد .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی