دوچرخه ی پریا گلی . . .
دیروز چهار شنبه من و پریا همراه با خاله جونی رفتیم بازار تا هم پریا رو ببریم خیاطی تاخاله فاطمه اندازه
هاشو بگیره و هم بریم یه دوچرخه ی ناز و خوشگل براش بخریم .
آخه پریا وقتی بچه ها رو با دوچرخه می دید خیلی دوست داشت با دوچرخه هاشون بازی کنه ولی خوب
،بچه ها تو این سن و سال خیلی رو وسایلشون حساسن برا همین اجازه نمی دادن پریا به دوچرخه
هاشون دست بزنه ؛ البته خیلی وقت پیش تصمیم داشتم براش یه دوچرخه بخرم ولی وقتی می دیدم
نمی تونه پدال بزنه بهش فرصت دادم یکمی بزرگ تر بشه تا آمادگی نشستن رو زین رو پیدا کنه .
دیروز چهار شنبه من و پریا همراه با خاله جونی رفتیم بازار تا هم پریا رو ببریم خیاطی تاخاله فاطمه اندازه
هاشو بگیره و هم بریم یه دوچرخه ی ناز و خوشگل براش بخریم .
آخه پریا وقتی بچه ها رو با دوچرخه می دید خیلی دوست داشت با دوچرخه هاشون بازی کنه ولی خوب
،بچه ها تو این سن و سال خیلی رو وسایلشون حساسن برا همین اجازه نمی دادن پریا به دوچرخه
هاشون دست بزنه ؛ البته خیلی وقت پیش تصمیم داشتم براش یه دوچرخه بخرم ولی وقتی می دیدم
نمی تونه پدال بزنه بهش فرصت دادم یکمی بزرگ تر بشه تا آمادگی نشستن رو زین رو پیدا کنه .
یه مدت پیش متوجه شدم پریاگلی داره کم کم راه می افته و دوچرخه سواری و پدال زدن رو یاد گرفته
اونم بادوچرخه ثابت ؛ و از بس با دوچرخه _ثابت _من پدال زده بود و به جایی نرسیده بود ، دیگه تصمیمم
رو عملی کردم و تو اولین فرصت رفتیم بازار و یه دوچرخه براش خریدم و با این که کوچیک ترین سایزش رو
انتخاب کردم وقتی پدال تو پایین ترین حالتش قرار می گیره پای پریا بهش نمی رسه ، ولی عیبی نداره
بچه ها تو این سن و سال چنان با سرعتی بالا رشد می کنن که سال دیگه همین موقع همین سایز
براش کوچیک می شه و بهونه ی یه دوچرخه ی دیگه رو می کنه .
البته دخترم تو اواین تجربه ی دوچرخه سواریش که بعد از ظهر با بابامحسن رفته بودن بیرون ، افتاد و
ارنجش اوف شد .
اینم عکسای خوشگلت موقع دوچرخه سواری: