پریاپریا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

... پریاگلی ♫♫♫♫

علی (ع) فرزند خانه ی خدا

1390/5/29 4:51
909 بازدید
اشتراک گذاری

پهنه ی آسمان کوفه را غباری از اندوه و ماتــــم پوشانده است . دل آسمــــــان از حادثه ای شوم خبر

 می دهد . زمین خاموش و بی صدا بغضش را فرو می خورد ؛ گویی این شب وحشتناک را پایانی

نیست . حادثه ای در راه است ، اما برای که ؟ برای کیست که آسمان این چنین گرفته به نظاره نشسته

است . . . .

پهنه ی آسمان کوفه را غباری از اندوه و ماتــــم پوشانده است . دل آسمــــــان از حادثه ای شوم خبر

 می دهد . زمین خاموش و بی صدا بغضش را فرو می خورد ؛ گویی این شب وحشتناک را پایانی

نیست . حادثه ای در راه است ، اما برای که ؟ برای کیست که آسمان این چنین گرفته به نظاره نشسته

است .

ستاره ها کم کم افول می کنند و شب سعی می کند با سرعت بساطش را برچیند تا چنین ننگی

دامنش را نیالاید و صبح نیز برای نیامدن ، بهانه های زیادی در آستین دارد . حادثه ای در راه آست اما

برای که ، نمی دانیم .

صدای اذان صبح از مسجد کوفه بلند می شود و آدمیان را به سوی خود می خواند ، ولی اذان هم امروز

عطر و بوی همیشه را ندارد . هم زمان صدای گام هایی زمین و آسمان را به لرزه در می آورد ، آن ها

که همواره شاهد پستی ها و بلندی ها ، فراز و نشیب ، افول و طلوع زندگانی بشر بوده اند و در طول مدت

زمانی بسیار طولانی وقایع بسیاری را با زبان پند و عبرت بازگو کرده اند ، امشب چنان وحشت کرده اند

که گویی این وحشت را انتهایی نیست .

هوا هم چنان تاریک است و ناشناس داستان ما با گام هایی استوار و محکم در تاریکی سحر به راه خود

ادامه می دهد . آخرین پیچ را تا مسجد کوفه پشت سر می گذارد ، هنوز اذان صبح به پایان نرسیده

است که با ذوق و شوقی وصف ناشدنی پا به درون خانه ی خدا می نهد ، همه در برابرش بر می

خیزند .

حالا دیگر او را در روشنایی مسجد خوب می شناسیم او علی بن ابی طالب (ع) پسر عم رسول خداست

که با عشق و علاقه ای فراوان برای عبادت حق به این جا آمده است . اما نه ، این که عادت هر روز او

بوده است ؟ پس چرا امروز چنین رخساره اش به زیبایی نشسته و از حالات و حرکاتش خوشحالی وافری

می تراود !

علــــی (ع) آهسته و آرام مثل همیشه به محراب نزدیک می شود . اما محراب هم محراب همیشگی

نیست ، صدای گریه اش را حتی من هم می شنوم .

علی (ع) قامت می بندد و نمازش را آغاز می کند . صدای الله اکبرش کائنات را آشفته می سازد . لم یلد

و لم یولد و . . .  و به سجده می رود ، سجده اش طولانی ست چشم هایم را برای لحظه ای می بندم و

وقتی دوباره آن را می گشایم با منظره ی غیر قابل توصیفی روبه رو می شوم :

            محراب غرق در خون مطهر مولاست . چیزی را زمزمه می کند « به خدای کعبه رستگار شدم ».

و دو شب بعد علی (ع) در راه آسمان است تا به معبود خویش بپیوندد .

آری علی (ع) رفت و آزادی را با خود برد ، عدالت را هم ، ایمان را هم .

  از آن زخمی که او را بر سر افتاد              قد مردانگی از پا در افتاد

آری مردانگی هم رفت تا همراه همیشگی آن شیر خدا باشد ، او که ناخدای دریای عشق و ایمان بود .

و اکنون سال هاست که چشمان کعبه در جوار معبود ازلی خویش است .

سال هاست که دیگر اسرار درونش را با چاه نمی گوید .

علی (ع) رفت و به راستی از تمام سختی ها و نامردی های زمان آسوده شد ؛ و دنیا را برای طالبانش

نهاد .

آری علی (ع) سال هاست که رفته است و ما هنوز هستم و حتی بارها و بارها پیش آمده است که آرزو

کرده ایم :

 ای کاش ما هم بودیم تا دل علی (ع) را نمی شکستیم ،

ای کاش ما بودیم تا یاریش می کردیم ،

ای کاش ما بودیم تا با یک اشارت جان را در پایش فدا می کردیم ،

ای کاش . . .

ای کاش . . .

ای کاش . . .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)