پریاپریا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

... پریاگلی ♫♫♫♫

دیروز و امروز !

1390/5/17 13:30
456 بازدید
اشتراک گذاری

16/5/90 ساعت 6:30بعد از ظهر

بهش می گم برو بابایی رو بیدار کن بگو بیا بازی کنیم

( می ره و مثل اینه که صداش از یه جای دور ضعیف و بی رمق به گوش می رسه ) بابایی بیدار شو ....

( صداش واضح تر میاد و با صدای بلندتری داره صحبت می کنه ) بابا محشن بیدار شو ... ، چه قدر

می خوابی _حالا محسن بیچاره شب قبلش شبکار بوده و به خاطر  این که از طرف خود شرکت براشون

. . .

 

16/5/90 ساعت 6:30بعد از ظهر

بهش می گم برو بابایی رو بیدار کن بگو بیا بازی کنیم

( می ره و مثل اینه که صداش از یه جای دور ضعیف و بی رمق به گوش می رسه ) بابایی بیدار شو ....

( صداش واضح تر میاد و با صدای بلندتری داره صحبت می کنه ) بابا محشن بیدار شو ... ، چه قدر

می خوابی _حالا محسن بیچاره شب قبلش شبکار بوده و به خاطر  این که از طرف خود شرکت براشون

کلاس گذاشتن مجبور شده با شیفت صبح کار برگرده خونه یعنی ساعت 3 _پاشو .....

( و محسن چنان در خواب عمیقیه که اصلاً تکون نمی خوره ، و پریا در تلاش آخر داد می زنه) محشن ،

محشن بیدار شو تنبلو چه قدر می خوابی . . .

و محسن هم چنان در خوابی سنگین و عمیق ....

 

 

17/5/90 ساعت 8 صبح

دیشب وقتی پریا خوابید و خیالم راحت شد ، دیدم خوابم نمیاد و چون برای صبح برنامه ی سنگینی

 داشتم تصمیم گرفتم کمی کارای صبحم رو سبک تر کنم برا همین اتاقا رو جارو niniweblog.comزدم و

مابینشون به خاطر این که جارو خنک بشه ظرفام niniweblog.com  و شستم ، آب ماهی رو عوض کردم ، به

فنچ ای پریارسیدگی گردم یه مقدار گردگیریniniweblog.comکردم و همین که اومدم بخوابم متوجه شدم

بینی پریا کیپ شده ،پریا رو بغل کردم آوردم جلوی تلویزیون نشستم و گذاشتمش رو پام ، و با کلی زحمت

و عمیلات محیرالعقول تا دو تا قطره ریختم تو بینیش ، و بلافاصله رفتم خوابیدم .

صبح که از خواب بیدار شد بدو بدو اومده می گه : مامانی کی قالی رو ششته ؟ و دستم و می گیره و

میاره پیش رو فرشی  که بالا زده بودم که زیرشو جارو کنم .

گلاب به رو تون رفتم . .. ؛ او مده پشت در : مامانی این قطره ی دماغ مال کیییییییییییییییییییه ؟

و اجازه نمی ده بیام بیرون که سؤال سومش هم سر می رسه ،

وای وای کی این شیشه شو رو گذاشته این جا ؟

 

 

١٧/٥/٩٠ ساعت 8:30 دقیقه

امروز تولد خاله زینب مربی مهد پریا خانومه    niniweblog.com  niniweblog.com

و پریا خانوم کادو به دست جلوی در مهد از من می خواد نیام داخل :

مامانی تو نیای ااااااااااااااا ، برو برو خونه نیای ، برو خونه ظرف بشور .

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آرین
17 مرداد 90 10:25
الهی قربونش بشم این کوچولوی شیرین زیونو
مامان ماهان عشق ماشین
17 مرداد 90 11:34
ای جونم.شیطون بلا شیرازی هستی؟
نازنین نرگس نفس مامان
18 مرداد 90 17:22
عجب شیرین زبونی هایی عجب دخمل ناسی عجب پری خوشکلییییییییییییییییییییییییی الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی