با هر زحمتی بود عکس گرفتیم
بالاخره روز شنبه با بابامحسن رفتیم و با هر زحمت و سختی _ آخه پریاگلی به هیچ وجه راضی
نمی شد رو تخت بخوابه تا ازش عکس بگیرن شاید خاطره ی روزی که تاب خوره بود به
پیشونیش تو ذهن کوچیکش می اومد و باعث می شد بی نهایت بترسه و آروم و قرار نداشته
باشه به خاطر همین من بازوهاشو و بابامحسن دو تا پاش رو محکم گرفتیم تا تکون ...
بالاخره روز شنبه با بابامحسن رفتیم و با هر زحمت و سختی _ آخه پریاگلی به هیچ وجه راضی
نمی شد رو تخت بخوابه تا ازش عکس بگیرن شاید خاطره ی روزی که تاب خوره بود به
پیشونیش تو ذهن کوچیکش می اومد و باعث می شد بی نهایت بترسه و آروم و قرار نداشته
باشه به خاطر همین من بازوهاشو و بابامحسن دو تا پاش رو محکم گرفتیم تا تکون
نخوره _ عکس ریه ش رو گرفتیم و بلافاصله رفتیم درمونگاه تا پزشک خانواده ببینه و دارو
براش تجویز کنه .
خانوم دکتر _ قنواتی _ هم بعد از این که عکس رو دید ترجیح داد نسخه ننویسه و به اولین
کلینیک دکتر اطفال معرفی کنی .
البته بیمارستان چندتا دکتر اطفال خوب داره که من همیشه پریا رو پیش دکتر موسوی
می برم هرچند وقتی صحبت می شه بعضی مادرا دکتر جانعلی زاده رو ترجیح می دن ولی
من شخصاً با دکتر موسوی بیشتر موافقم.
به هر حال منتظر روز دوشنبه م ، ساعت 8 تا 9 دکتر موسوی کلینیک اطفال می شینه
و دکتر جانعلی زاده ساعت 9 تا 10 ، البته دیگه تو این مورد برام فرقی نمی کنه که کدوم پریا
رو ویزیت کنن فقط می خوام از سلامت پریا زودتر مطمئن بشم ، آخه دو روزه که هیچ
دارویی بهش ندادم حتی به خاطر تأکید پزشک خانواده ، زادیتن رو هم قطع کردم .
بی چاره شبا سرفه هاش اصلاً قطع نمی شه و مرتب از خواب بیدار می شه ،بعضی وقتا
هم گریه می کنه
خیلی دلم براش می سوزه این قدر سرفه می کنه که نفس کم میاره .
ترسم بیشتر از اینه که دکتر موسوی براش آمپول بنویسه .