پریاپریا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

... پریاگلی ♫♫♫♫

تلاش برای از پوشک گرفتن پریا !

دیروز  چهار شنبه 11/8/1390 برای اولین بار به صورت کاملاً جدی سعی کردم پوشک رو ازت بگیرم خیلی محکم و با اراده و با هم کاری مهد تصمیم گرفتیم بدون پوشک بری و اونجا مسئول تون هر پونزده تا بیست دقیقه یه بار ببردت دست شویی ، ساعت یازده و نیم که اومدم دنبالت هنوز کاری نکرده بودی و _ به قول خودت _ خاله مریم با اظهار این که دخترت خیلی لجبازه و گفته که برای دست شویی بهش گفتی میرم خونه انجام می دم تو رو سپرد به من و ازم قول گرفت که پوشکت نکنم ، منم وقتی رسیدیم خونه ازت پرسیدم دست شویی داری ؟ شما هم جواب دادی : نه ! ولی هنوز لباسمو در نیاورده بودم که دیدم شلوارت خیسه !!!!!!!!!!!! و باقی ماجرا این که تا شب تو هی جیش کردی و این ور و اونور خون...
12 آبان 1390

با خشونت هــرگــز ...

  تقدیم به تمامی معلمان واقعی که آموزگار اخلاق و محبت اند سخت آشفته و غمگین بودم … به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را … باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند …     تقدیم به تمامی معلمان واقعی که آموزگار اخلاق و محبت اند سخت آشفته و غمگین بودم … به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را … باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند … خط کشی آوردم، در هوا چرخاندم! چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها ر...
4 آبان 1390

ده روز آزمایشی

دیشب شب دومی بود که خودت تنها تو اتاقت خوابیدی نیمه های شب ساعت ٣:٣٠ دقیقه بود که با صدات از جا پریدم اومدم و یه ده دقیقه طول کشید تا دوباره خوابت برد ، ولی هنوز پنج دقیقه هم نشده بود که دوباره صدام زدی و خلاصه ساعت ٤:٥ دقیقه دوباره خوابیدی و دیگه از خواب بیدار نشدی. . . تا صبح .  دیشب سومین شب جدایی تو از من و من از تو بود غیر از یه دفعه که خیلی هم کوتاه بود بیدار نشدی تا ساعت هفت صبح که بیدار شدی و دیگه نخوابیدی . چهارمین شب رو خیلی بد گذروندم ساعت 3 ساعت 4 ساعت 5 هی بیدار می شدی و دوباره می خوابوندمت بقیه ی شبا هم نه خیلی راحت و نه خیلی دشوار تموم شدن ولی مهم اینه که شما از این به بعد تو تخت خودت و تو اتاق خودت خواهی خوابید. ...
1 آبان 1390

جدا کردن موقتی اتاقت .

چند روز پیش _ روز جمعه _ بازم به خاطر شرجی شدیدی که از صبح شروع شده بود کولر اتاق خواب خودمون شروع کرد به چکه کردن ، و تا متوجه شدیم فکر کنم زمان زیادی گذشته بود چون از تشک گرفته تا پتوها و بالش ها حتی لحاف بزرگی که زیر تشکت گذاشته بودم تا تشک بالاتر بیاد و هم سطح تشک خودمون بشه ، همه خیس شده بودن _ یه سیل واقعی اومده بود _ و با این که تا آذ ر . . . . . چند روز پیش _ روز جمعه _ بازم به خاطر شرجی شدیدی که از صبح شروع شده بود کولر اتاق خواب خودمون شروع کرد به چکه کردن ، و تا متوجه شدیم فکر کنم زمان زیادی گذشته بود چون از تشک گرفته تا پتوها و بالش ها حتی لحاف بزرگی که زیر تشکت گذاشته بودم تا تشک بالاتر بیاد و هم سطح تشک خودمون بشه ، همه خیس...
20 مهر 1390

نامه تأثربرانگیز یک زن

    پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" قیمتت …؟"   سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!" در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود ؛   زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی ؛   پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" قیمتت …؟"   سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!" در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود ؛   زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی ؛    در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من ؛   در اتوبو...
17 مهر 1390

روز کودک مبارک

روز کودک به همه ی بچه های خوب          به خصوص بچه های نی نی وبلاگی                                           مبارک       روز جهاني کودک بهانه اي براي ورود به جهان کودکان است؛ براي ورود به اين جهان بايد آگاهي هاي خود را فراموش کنيم و با ناآگاهي هاي کودکانمان همراه شويم. ...
16 مهر 1390

عید میلاد شاه خراسان (ع)

عید میلاد هشتمین اختر تابناک امامت مبارک       آقای مهربان غزلهای غریب     تو آسمان منی من پرنده ام آقا   برای بال من آغوش خویش را بگشا   که کوچ کرده ام از سردسیری تشویش   به گرمسیر دل انگیز گنبدت مولا . . .   عید میلاد هشتمین اختر تابناک امامت مبارک       آقای مهربان غزلهای غریب     تو آسمان منی من پرنده ام آقا   برای بال من آغوش خویش را بگشا   که کوچ کرده ام از سردسیری تشویش   به گرمسیر دل انگیز گنبدت مولا   گذشته ام من از...
16 مهر 1390

بعد از خوندن متن نظر فراموش نشه !!!!

مردم چه می گویند ؟!    می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟... پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!... می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...   مردم چه می گویند ؟!    می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟... پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!... می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی!...
13 مهر 1390